باران به سرخی می گراید
نگاهی به آخرین آلبوم بلک سبث
ماهنامه هنر موسیقی شماره 145
سال نشر: 1393
نگارنده: محمد بیگی
اگر بخواهیم دربارهی موسیقی هویمتال صحبت کنیم، نام گروه «بلکسبث» در این دنیای پرهیجان، پیش از هرستارهای میدرخشد؛ زیرا آنان پایهگذاران موسیقی هویمتال بودند و تأثیر فراوانی بر گروههای پس از خود گذاشتند. گروهی که درسال 1968 در بیرمنگام انگلستان پدید آمد و تاکنون نوزده آلبوم استودیویی را روانهی بازار کرده است و در سراسر دنیا با تورهای موفق خود، موسیقی پرانرژی و هیجانانگیزشان را به گوش طرفداران هویمتال رساندهاند.
در این مقاله، به بحث دربارهی چگونه مطرحشدنِ آن گروه یا بیوگرافی اعضای آن نمیپردازیم؛ زیرا کسانیکه موسیقی هویمتال را دنبال میکنند، با فرازوفرودهای کار این گروه اشنا هستند. اما در این مجال، از نگاهی دیگر به اخرین اثر این گروه پرآوازه میپردازیم؛ آلبومی که پس از هفدهسال منتشر شد، یعنی پس از مدتی طولانی که برای هواداران آنها بسیار سخت و آزاردهنده بود. سرانجام آلبوم 13 درتاریخ دهم ژوئن 2013 منتشر شد و انتظارها بهپایان رسید. در این آلبوم، آزی آزبورن (وکال[خواننده])، تونی آیومی (گیتار الکتریک)، «گیزر بالتر» (گیتار باس) و «براد وایک» (درامز) حضور داشتند. این آلبوم در نمودارهای نروژ، آلمان، آمریکا، دانمارک، سوئد، سوئیس، نیوزلند، بریتانیا و کانادا در رتبهی نخست و در نمودارهای ایتالیا، ایرلند، استرالیا، اسپانیا، لهستان، فنلاند، فلاندرز، پرتغال، اتریش و یونان، جزو ده البومِ نخست قرار گرفت. در این فرصت، میخواهیم بیشتر در خصوص موسیقی و فضای اشعارِ این آلبوم صحبت کنیم:
نخستین آهنگ، اثری نیست جز «پایانِ آغاز؟»که با پاور کورد تونی آیومی و نواختن درامز با دینامیکهای قوی بیشتر جلب توجه میکند و هنگامی که به خواندن آزبورن نزدیکتر میشویم، آیومی تنها درجات نخست پاور کوردها را مینوازد. باید اضافه کرد ملودیها، فضای ابهام و پرسش را برای شما پدید میآورند؛ درست همان حسی که در هنگام خواندن شعر این آهنگ به مخاطب دست میدهد. خواننده در ذهن شما، پرسشهای بسیاری را مطرح میکند؛ پرسشهایی که هرفیلسوفی در ابتدای راه از خویش میپرسد و با آنها، دنیای پیرامونش را بهچالش میکشد. آزی آزبورن به زیبایی سؤالاتی را مطرح میکند و در ادامهی مسیر، موسیقی به حالت اولیهی خود باز میگردد. سپس با ریفی زیبا، موسیقی حالت ریتمیکتری به خود میگیرد. تسلیمنشدن در برابر زندگی، سختکوشی و نگاه به اینده در ادامهی شعر بیشتر بررسی میشود؛ چیزی که در اشعار موسیقی هویمتال، همواره جایگاه خویش را داشته است. نگاهی به این شعر میاندازیم تا مفهوم آن برایمان پُررنگتر شود
آیا این پایان آغاز است؟
یا آغاز پایان؟
اختیارت را از دست میدهی یا بر آن غلبه میکنی؟
زندگی ات واقعی ست یا نقش بازی میکنی؟
احیای این واقعیت
آینده را به گذشته باز میگرداند
برای یافتن منشا پاسخ
این نظام باید از نو پایه گذاری شود
ذهنت را آزاد کن
به دنیال اسرار وجود خویش برو
زندگی ات بر دوشت سنگینی میکند
بگذار باشد یا رهایش کن
وحدتی که وجود تو را میسازد
هویت توست
اگر نمیدانی
از کدام راه باید بروی
شاید گم شده ای و سردرگمی
و برای بار دوم هم شانست را از دست میدهی
احیای دوباره روح مجازی ات
بی اراده، زمان و فضا را دگرگون میکند
برخیز، ایستادگی کن و خودت برای سرنوشتت تصمیم بگیر
به گذشته نگاه نکن، فردا بسیار دیر است
نمیخواهی رو ات مانند یک روبات
در جسم انسانی اشغال شده باشد
تا بی رحمانه تحلیل و شبیه سازی اش کنند
و با هم بیامیزند تا زمانی که رهایت کنند
آری، آری
تا زمانی که رهایت کنند
آری
تا زمانی که رهایت کنند
نمیخواهم ت را ببینم
نه، نمیخواهم تو را ببینم
آهنگ دیگری که میخواهیم دربارهی آن صحبت کنیم، یکی از بهترین قطعههای این آلبوم بهحساب میآید؛ قطعهای بهنام «خدا مرده است». موسیقی این قطعه، ابتدا با آرپژ گیتار آیومی که جنس کلینی دارد، آغاز میشود، ولی این قطعه بیشتر خوانندهمحور است و ملودیِ زیبایی که ازی آزبورن خلق کرده، ارزشمندترین نکتهی موسیقاییِ آن محسوب میشود؛ البته وجود ریفهای همیشه زیبای تونی آیومی و موسیقی پُلیریتمی را در این گروه نباید از یاد برد. این قطعه در تاریخ نوزدهم آوریل بهصورت مجزا عرضه شد و شوروشوق طرفداران گروه را برای شنیدن آلبوم، بیشتر و بیشتر کرد. قطعهایکه کاورِ آن عکس «نیچه» را بر خود دارد و نام قطعه، جملهی معروف این فیلسوف بزرگ آلمانی را یدک میکشد. جملهی او تنها یک مفهوم را برای انسان تداعی نمیکند، بلکه میتوان تعبیرهای فراوانی از این جمله دریافت کرد. بعضی از اندیشمندان، این جمله را برای زورمداران یا حاکمانِ وقت تعبیر کردهاند: «ای زورمداران، ديگر نخواهيد توانست به نام او، نهادهای خود را سرِ پا نگه داريد.» در اینجا عبارتِ خدا مرده است، نوعی اعتراض به وضع نابسامان بشر را تداعی میکند. زورمداران با هرسلیقهای پوست میاندازند و هرروز قویتر میشوند و انگار خدایی نیست که به مردم یاری برساند؛ اما کسانی هم بر این باور نیستند و این جمله را بهمعنای مرگِ انسان تعبیر کردهاند. یک جملهی او چندین مفهوم را پدید آورده و این چیزی است که اگر در هنر پدید آید، بسیار زیبا جلوه خواهد کرد؛ در قطعهای شعر، یک تابلوی نقاشی یا ترانهای که در قالب موسیقی قرار میگیرد.
من ترجیح میدهم خودِ شعر را در اختیار شما هنردوستان قرار دهم تا با درنظرگرفتن افکار نیچه، معنا و مفهوم آن را بسنجید. اما در این میان و پیش از خواندن شعر، باید با تفکر نیچه بیشتر آشنا شویم تا به درک بهتری از آثاری که با تأثیر از کارهای او ساخته شده، برسیم. انسانی شویم که تکلیفش، مأموریتش، و خودش را بشناسد و هرآنچه را که تاکنون از خویش دور کرده، بشناسد و با او به پیکار بشیند. بهراستیکه امروزه، بهدلیل فقر، نژادپرستی، جنگ، خرافات، نوع حکمرانیها، تبعیضها و… انسانها دیگر گوشِ شنیدن و چشمِ دیدنِ خود را ندارند و شاید در گیرودار این زندگیِ کوتاه، ناچارند بارها بمیرند. موسیقی هویمتال همواره کوشیده است دری را برای اعتراض بگشاید و انسان را بهسمت حقیقیترین وجود (انسان) راهنمایی کند. نیچه در آستانهی 45سالگی، احساس وظیفه میکند که بگوید از چه نظر هنوز «خودش» است. بیان این موضوع که او چه کسی است، بهمعنای نشاندادن این امر است که او چگونه به کسی که هست، تبدیل شده است. برای نیچه، «نیچه»شدن اساساً تبدیلشدن به انسانی با دانش شاد است. دانشیکه چشمش را بر روی اتفاقات هولناک زندگی نمیبندد و هرانسان را با هرعقیدهای، برابر با خویش میداند و از همین روی است که انسانهایی پدید آمدهاند که صلح و آرامش را نهتنها برای خود، بلکه برای بشر خواستهاند.
باید یاد بگیرم که در جستوجوی حقیقت باشیم و بهگفتهی نیچه، آنان که به هرپرسشی، پاسخی قطعی میدهند و ما را از خردورزی دور میکنند، دیری است که مردهاند. گروه بلکسبث همواره کوشیده واقعیتهای زندگی را به مردم گوشزد کند و باید افزود کسی که نمیتواند واقعیت را بپذیرد، میکوشد آن را از منظر اوهامِ آرمانیِ خود بیاعتبار کند و آنان کسانیاند که بهدلیل ناتوانی در برابر واقعیت، به ان بهتان میبندند و آن را خطا و بد میشمارند
در تاریکی گم شده ام
در روشنایی محو
ایمان پدرم، برادرم
خالقم و منجی ام
یای ام کنید تا شب را پشت سر بگذارم
وجدانم آغشته به خون
و ذهنم درگیر قتل
از میان تیرگی از مقبره ام بیرون می آیم
و به سوی عذابی محتوم میروم
اکنون جسم من، معبدم شده است
خون جاری میشود، باران به سرخی میگرابد
شراب را به من بده، نان را نگه دار
صداهایی در سرم میپیچند
خدا زنده است یا مرده؟
خدا مرده است؟
رودهای شرارت
از میان سرزمین های مرده جاری میشوند
در حالی که در غم و اندوه شناوریم
میگشند، میدزدند، میبرند و فردایی وجود ندارد
و تنها گناهکاران نفرین خواهند شد
خاکستر پشت خاکستر
نمیتوانی روح را نبش قبر کنی
به که میتوان اعتماد کرد
هنگامی که فساد و هوس رانی و عقاید ناعادلانه
تو را پوچ و بیمار میکند
به من بگو چه هنگام این کابوس به پایان خواهد رسید؟
چه هنگام آسوده خواهم شد؟
کسی پاسخ مرا خواهد داد؟
خدا واقعا مرده است؟
خدا واقعا مرده است؟
برای حفاظت از فسلفه ام
تا واپسین نفس هایم
وقتی به حقیقت مینگرم
به مرده ای متحرک تبدیل میشوم
با دشمنانم همدردی میکنم تا زمان آن برسد
که خدا و شیطان
با من باشند و نوری از دل تاریکی بتابد
باران را مینگرم که به سرخی میگراید
شراب بیشتری به من بده، نان را نگه دار
سوالات زیادی در ذهنم دارم
من باور ندارم خدا مرده است
اما انگار خدا مرده است
راه فراری نیست
جایی برای پنهان شدن وجود ندارد
نمیدانم در دنیایی دیگر تو را خواهم دید؟
به کلام ایمان داری؟
به آنچه کتاب مقدس گفته است؟
یا فکر میکنی این فقط یک افسانه است و خدا مرده است؟
خدا مرده است
خدا مرده است
خدا مرده است
خدا مرده است
آری هنوز صداهایی در سرم میپیچند
و به من میگویند خدا مرده است
خون جاری میشود، باران به سرخی میگراید
من باور ندارم خدا مرده است
اما انگار خدا مرده است
خدا مرده است
خدا مرده است
خدا مرده است
آری گفتن اصطلاحی است که در سراسر فلسفهی نیچه تکرار میشود؛ بهمعنیِ پذیرفتن تمامی واقعیت. برای نیچه، زندگیکردن یعنی میل و اشتیاقداشتن، حسکردن و تجربهکردن با تن خود و حالات عاطفیاش و همچنین رنجکشیدن. سخن از شک و تردید در این ترانه بهخوبی آشکار است و باید افزود که شککردن، همواره راه خردورزی را برای ما هموار میکند. موسیقی هویمتال نیز همواره کوشیده تا انسان با پرسش از خویش به جستوجوی حقیقت برود که من در این راستا، بهیاد جملهای از «برتراند راسل» میافتم: «هیچ وقت به خودتان اجازه ندهید که انچه دوست دارید، حقیقت داشته باشد
در این آلبوم، آهنگ (روال) از دیگر کارهای این گروه متمایز است. حسی نوستالژیک و فضایی آرام، مخاطب را در موقعیت جدیدی قرار میدهد. آکورد و آرپژ سادهی تونی آیومی، زیبایی را در سادگی بیان میکند، انگار که پشت هر نت، یک حرف ناگفته است، حسی که از شرایط گروه در چند سال اخیر و اتفاقاتی که با آن سروکار داشته، بیگانه نیست. ازدستدادن «رانی جیمز دیو» یکی از بزرگترین خوانندگان هویمتال که سالها در گروه بلک سبث فعالیت میکرد، همچنین سرطان گرفتن تونی آیومی که خوشبختانه امروز در وضعیت جسمی خوبی به سر میبرد، بر فضای خاص این آهنگ تأثیر گذاشته است.
آلبوم 13 همانی است که هواداران گروه انتظارش را داشتند؛ موسیقی با فضای خاص خودش که حسی غمناک، گاه پرشور و فضای ترس و دلهره را در انسان پدید میآورد. بهراستی این گروه در چهار دههی فعالیت خود، هیچگاه به تکرار نرسیده است و باید افزود که تهیهکنندهی بزرگی همچون «ریک رابین»، موسیقی گروه را بهسمت یکی دیگر از آثار برجستهی بلکسبث راهنمایی کرده است. آنها در ردهبندی ام. تی. وی. بهعنوان «بزرگترین گروه متال» در تمام دوران شناخته شدهاند و جایگاه دوم را (پس از لد زپلین) در ردهبندی «۱۰۰ هنرمند بزرگ هارد راک» وی. اچ. وان. به خود اختصاص دادند. همچنین نشریهی رولینگ استون، بلکسبث را «پادشاه هویمتال در دههی ۷۰» نامید. بلکسبث در سال ۲۰۰۵ در تالار مشاهیر موسیقی بریتانیا و در سال ۲۰۰۶ به تالار مشاهیر راکاندرول وارد شد. همچنین نام گروه در میان «۱۰۰ هنرمند بزرگ تمام زمانها» از مجلهی رولینگ استون بهچشم میخورد