خوانش شعری از محمد بیگی

از کتاب زایشمرگ‌های متن 2

سال نشر: 1395

نگارنده: حمیدرضا شکارسری

 

تنهایی در اتاقم راه می‌رود

تنهایی با من حرف می‌زند

تنهایی برایم شعر می‌خواند

پنجره را باز کن

یکی از ما

باید به این کابوس پایان دهد

ابهام را با کلمات و عبارات زیر معنا کرده‌اند:

پوشیده گذاشتن – مجهول بگذاشتن – پوشیدگی – پیچیدگی – تاریکی و…

در نثر، ابهام مگر در لباس کنایه پسندیده و موجه نیست حال آن‌که در شعر، ابهام حاصل به کارگیری تمهیدات شاعرانه است و متضمن گستردگی و پر معنایی متن است. وقتی می‌گوییم از گرسنگی هلاک شدیم چون در نیویورک باران بارید، مبهم صحبت کرده‌ایم چرا که ارتباطی منطقی بین جملاتی که گفته‌ایم برقرار نشده یا لااقل کل مطلب ارائه نشده است. وقتی می‌گوییم لبخندی زدی و پروانه‌ای در آن سوی جهان بی‌قرار شد، از تمهیداتی شاعرانه بهره بردیه‌ایم تا از متن مبهم شعر ابهام زدایی کنیم و منطق متن را به مخاطب بباورانیم. اولا لبخند را به شکفتن گل تشبیه کرده‌ایم (تشبیه مضمر) و ثانیا در زیبایی لبخند مبالغه کرده‌ایم.

در شعر محمد بیگی ابهام شاعرانه‌ی رندانه‌ای وجود دارد. فکر می‌کنید در اتاق لوکیشن این شعر چند نفر هستند؟ دو نفر، سه نفر، یا حتی یک نفر؟ هر سه گزیده می‌تواند همزمان درست یا نادرست باشد!

در حالت اول راوی تنهاست و در حال خیال‌بافی است.

در حالت دوم راوی با شخص دیگر همراه است اما آن‌قدر از او احساس دوری می‌کند که گویا تنهاست، انگار او اصلا حضور ندارد.

در حالت سوم راوی تنهاست و تنهایی را چون انسانی در حال قدم زدن در اتاق می‌بیند (صنعت تشخیص)

در حالت چهارم راوی و شخص دیگر همراه با یکدیگر در اتاق هستند و تنهایی هم در اتاق در حال قدم زدن و شعر خواندن است.

حال فرض کنید در هر کدام از این حالات یکی از حضار تصمیم به انتحار بگیرد. هر کدام از این سه نفر (به خصوص شخص تنهایی!) از پنجره بیرون بپرد، کابوس تنهایی ادامه خواهد یافت.

به بیان دیگر، شاعر لابیرنتی طراحی کرده که خروج از آن امکان ناپذیر است. پارادوکسی که تناقص متن را برای مخاطب باورپذیر و جذاب می‌نماید. ابهامی شاعرانه گستردگی و پر معنایی متن را به همراه دارد.